گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان ها و پند ها
جلد اول
مقدس اردبيلى


سيد نعمة الله جزايرى دانشمند جليل شاگرد مولى مقدس اردبيلى ميگويد در سال قحط مولى آنچه خوراكى از گندم و غيره داشت با فقرا تقسيم ميكرد و از براى خانواده خود نيز يك سهم مانند هر يك از فقرا باقى ميگذاشت ، تا اينكه در يكى از روزها زوجه اش آشفته شد و بر اينكار مولى اعتراض نمود كه شما رعايت بچه هاى خود را نميكنيد تا بمردم محتاج نشوند و هرچه داريد با فقرا تقسيم مينمائيد.
مولى براى اين اعتراض از منزل كناره گرفت و در مسجد كوفه اعتكاف (سه شبانه روز در مسجد جامع بعبادت گذران ) كرد. روز دوم اعتكاف مردى درب منزل مولى آمد و چند بار گندم و آرد خيلى خوب براى ايشان آورد و گفت مولى فرستاده پس از بازگشت مولى زوجه اش گفت اين گندميكه فرستاده بوديد بسيار خوب بود مولى از اين پيش آمد سپاسگزارى و شكر كرد، گفت چنين مرد عربى را هيچ نديده ام و اطلاعى از او ندارم و نه من گندم فرستاده ام